نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری مشاوره، گروه مشاوره، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران

2 دانشیار گروه مشاوره، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران

3 دانشیار گروه سنجش و اندازه گیری، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران

4 . استاد گروه روان‌شناسی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران

چکیده

مقدمه: افکار خودکشی از مخربترین افکار در گروههای مختلف به ویژه دانشجویان است که زمینه خودکشی را فراهم می­کنند. این پژوهش با هدف استخراج مدل روانشناختی شکل­گیری افکار خودکشی در دانشجویان با روش کیفی از نوع گراندد تئوری انجام شد.
روش: از میان دانشجویان دارای افکار خودکشی و  اقدام به خودکشی 17 نفر را با استفاده از نمونه گیری هدفمند و نظری انتخاب و با آنها مصاحبه شد. مصاحبه­ها ضبط، دست­نویس و در نهایت با روشِ  اشتراوس و کوربین  تحلیل شدند.
یافته­ها: نتایج نشان داد که مفهوم هسته­ای مدل شکل­گیری افکار خودکشی، ناکامی در بهبود وضعیت زندگی و تشدید ادراک تجارب ناخوشایند بود. بدبینی نسبت به زندگی و آینده، بی­انگیزگی و درماندگی شدید سه عامل علی و زمینه ساز شناسایی شده بود. عوامل مداخله گر شناسایی شده  خودتخریبی فکری و رفتاری، باور به کنترل ناپذیر بودن زندگی و همچنین تکانشگری هیجانی بود. واکنش­ها به مفهوم هسته­ای شناسایی شده بی معنی بودن زندگی، احساس تنهایی و انزوای عمیق و دلهره وجودی و همچنین پیامدهای نهایی مستخرج از پژوهش چهار کد محوری رهایی از زندگی، دلبستگی به مرگ، طرح ریزی شیوه مرگ و عملی کردن تصمیم به خودکشی بود.
نتیجه­گیری با شناخت و کسب بینش نسبت به چرخه شکل گیری افکار خودکشی به ویژه نسبت به عوامل مداخله­گر و زمینه ساز در شکل­گیری مفهوم هسته­ای می­توان، مقدماتی برای طراحی برنامه­های آموزشی، پیشیگیرانه و درمانی در عدم گرایش به خودکشی، طراحی و اجرا کرد و از شیوع افکار خودکشی کاست.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Extracting a psychological model for the formation of suicidal ideation as social harm in students of University: A grounded theory study

نویسندگان [English]

  • Mohammad razi Moradi 1
  • Hossein Salimi Bajestani 2
  • Kiomars Farahbakhsh 2
  • Mohammad Askari 3
  • Ahmad Borjali 4

1 Ph.D. Candidate in Counseling, Department of Counseling, Faculty of Psychology and Education, Allameh Tabataba’i University, Tehran

2 Associate Professor, Department of Counseling, Faculty of Psychology and Education, Allameh Tabataba’i University, Tehran

3 Associate Professor, Department of Educational Measurement, Faculty of Psychology and Education, Allameh Tabatabaei University, Tehran

4 Professor, Department of Psychology, Faculty of Psychology and Education, Allameh Tabataba’i University, Tehran

چکیده [English]

Introduction: Suicidal ideation is destructive thoughts among students which can pave the way for suicide attempts. This study aimed to extract a psychological model for the formation of suicidal ideation as social harm among students. This study was conducted using a qualitative approach based on the grounded theory.
Method:  The participants were 17 students who were selected using purposive and theoretical sampling from among students with suicidal ideation or a history of a suicide attempts. The participants were interviewed and all interviews were recorded, transcribed, and finally analyzed using Strauss and Corbin’s systematic analysis.
Results:  The results showed that the core theme of the model of the formation of suicidal ideation was a failure to improve living conditions and the intensified perception of unpleasant experiences. Pessimism about life and the future, demotivation, and extreme helplessness were the three factors accounting for suicidal ideation.The interfering factors identified in this study were cognitive and behavioral self-destruction, believing life to be uncontrollable, and emotional impulsivity. Furthermore, the reactions to the core theme were meaninglessness of life, loneliness, deep isolation, and existential anxiety. The outcomes identified in this study were four main categories of liberation from life, attachment to death, planning the manner of death, and carrying out the decision to commit suicide.
 Conclusion: Gaining insight into the cycle of formation of suicidal ideation, especially into the interfering and underlying factors in the formation of the core theme can contribute to developing and implementing educational, preventive, and constructive treatment programs to address these factors that facilitate suicidal ideation.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Model
  • Suicidal Ideation
  • Students
  • Grounded Theory

مقدمه

پدیده خودکشی یکی از مهمترین آسیب­های روانشناختی و اجتماعی است و شناسایی و کاهش نرخ شیوع آن هدف بسیاری از جوامع است. خودکشی به معنای آسیب رساندن به خود با هدف از بین بردن خویش است (بکر، ورسکی، هلدوی و لوب[1] ، 2018؛ صدری­دمیرچی و صمدی­فرد،1397). اقدام به خودکشی شامل اجرای روش و یا نقشه­ای برای پایان دادن به زندگی است که می­تواند به خودکشی کامل منجر شود یا به شکست بیانجامد(براردلی، ساروبی، روگانته، هاوکینز، کوکو، اربوتو، لستر و پامپیلی[2]، 2019). افکار خودکشی به عنوان افکار خودگزارش­دهی درباره­ی خودکشی، در دامنه­ای از یک میل مبهم برای مردن تا نقشه کامل خودکشی تعریف می­شود (آندرسون[3]، 2000). خودکشی تأثیرات بسیاری در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی دارد. یکی از این مؤلفه­ها هزینه­ای است که هر خودکشی بر اقتصاد یک جامعه تحمیل می­کند، براساس آخرین آمارها در آمریکا هزینه­ای که یک خودکشی بر دوش دولت می­گذارد بیش از 1300000 دلار و در انگلستان بیش از 2300000 برآورد می­شود، همچنین به ازای هر فوت ناشی از خودکشی 20 تا 30 اقدام به خودکشی وجود دارد و نزدیک به 40 برابر آن، فکر خودکشی در جامعه وجود دارد. علاوه بر این خودکشی آثار زیانباری بر بازماندگان دارد و به ازای هر 1 خودکشی که رخ می­دهد 135 نفر متحمل سوگ شدید می­شوند که با احتساب 800 هزار خودکشی سالانه در جهان، سالانه 108 میلیون نفر سوگ شدید ناشی از خودکشی را تجربه می­کنند(سازمان بهداشت جهانی[4]، 2019).

تعداد افرادی که به خودکشی فکر می­کنند یا اقدام به خودکشی می­کنند، بسیار بالاتر است. در سال 2019، 12 میلیون آمریکایی به طور جدی به خودکشی فکر کردند و 3.5 میلیون نفر نقشه خودکشی داشتند و 1.4 میلیون نفر نیز اقدام به خودکشی کردند، این آسیب در بین گروه­های سنی مختلف به­ویژه نوجوانان و جوانان شیوع بالایی دارد و به­عنوان چهارمین علت منجر به مرگ در میان افراد 15تا 34 ساله شناخته شده است (مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری[5]، 2021). در یک بررسی اپیدمولوژیک 7.6 درصد از دانشجویان در طول زندگی خود سابقه اقدام به خودکشی، 17 درصد دارای تجربه رفتار خودآسیب­رسان و 12 درصد دارای افکار خودکشی بودند (دانث، برگمن، کلیم، هیلماکر و بی[6] ،2019).

در ایران نیز بر اساس نتایج چند سال متوالی پژوهش سیمای زندگی دانشجویان (صفاری­نیا و همکاران، 1400) مشخص شد که درصد قابل توجهی از دانشجویان، طی 12 ماه پیش از پژوهش دارای افکار خودکشی و درصد نگران­کننده­ای نیز تجربه اقدام به خودکشی داشتند. چشم انداز سازمان جهانی بهداشت، کاهش موارد خودکشی در همه کشورها به میزان 10% تا سال 2020 بوده که برای حصول به چنین دورنمایی گام اول اطلاعات دقیق در مورد خودکشی و مرتبط است (سازمان بهداشت جهانی، 2019).

وجود افکار، قصد و یا نقشه خودکشی مهمترین عامل خطرآفرین در خودکشی است. افکار خودکشی به معنای تخیل، تفکر، نشخوار و مشغولیت ذهنی درباره­ی مرگ یا صدمه به خود است (لیانگ، کولویس، لیو، دی­لیو، یوان، ابوتالیب و جیا[7]، 2020). هرچه این افکار شدیدتر و پایدارتر باشند، خطر خودکشی جدی­تر است. (اولفسون، کاسگروی، آلتیکروس، وال و بلانکو[8]، 2021). آریا، اوگرادی، کالدریا، وینسنت، ویلکاکس، و ویش[9] (2009) در پژوهشی نشان دادند که 6% دانشجویان دارای افکار خودکشی بودند و نشانگان افسردگی، بدبینی به زندگی و آینده و بدتنظیمی هیجانی پیش­بینی کننده­های مهمی برای وجود ایده خودکشی بودند.

بررسی عوامل خطرِ خودکشی در افراد مشکل است زیرا خودکشی موضوعی پیچیده است و عوامل مختلفی در آن دخیل هستند (مقدسی امیری، احمدی لیوانی، موسی زاده، میرزاجانی و دهقان، 2015؛ کاستانزا، پریلاتی و پومپیلی[10]، 2019). خودکشی می­تواند به علل متفاوتی رخ دهد؛ همچون؛ جنون(مانیا)، نااُمیدی، وفاداری، سوگ، احساس­گناه، استیصال، فرسودگی در زندگی، درد غیرقابل تحمل، احساس شرم، خشم، خودنمایی و یا شکلی از خودکشی که در آن فرد از سوی فرد دیگری دستور گرفته است(فنگ، لی و چن[11]، 2015).

در ادامه به چند نظریه­ که به فرایندهای روانشناختی در چارچوب از ایده تا اقدام در رفتارهای خودکشی­گرایانه پرداخته­اند، اشاره می­شود که اصول اصلی آنها پرداختن به افکار خودکشی است. نظریه اقتصادی خودکشی هامرش و ساس[12] (1974) که مشکلات اقتصادی(مانند بیکاری)را در ایجاد فکر خودکشی مؤثر می­دانند. نظریه شبکه خودکشی پسکوسولیدو جورجیانا[13] (1989)که بر نقش حمایت اجتماعی بر کاهش خودکشی تمرکز دارد. مدل بین­فردی خودکشی[14](جوینر[15]، 2007) مفاهیم احساس عدم تعلق و سربار بودن، به همراه کسب توانایی خودکشی را مؤثر می­داند. و مدل  انگیزشی- ارادی خودکشی[16] (اُکانر[17]، 2011) که عوامل انگیزشی، احساس شکست و بن­بست، قابلیت انجام خودکشی، تکانشگری، برنامه­ریزی، دسترسی به ابزارهای خودکشی و تقلید را در شکل­گیری افکار خودکشی مؤثر می­داند. طبق نظریه کلانسکی و می[18](2015) افکار خودکشی از درد روانشناختی یا عاطفی همراه با نااُمیدی و عدم وجود ارتباط اجتماعی نشأت می­گیرند. نظریه آسیب­پذیری رود[19](2006)شدت و مدت فعل و انفعالات عوامل خطر را در شکل­گیری خودکشی مؤثر می­داند. پاتر، سیلورمن، کانورتون و پاسنر[20](2004) نشان دادند که از میان عوامل خطر خودکشی، عوامل روانشناختی در دانشجویان از مهمترین عوامل می­باشند. در مدل بایودین[21](کومینگز و گومینگز[22]، 2012) خودکشی فرایندی 3 مرحله­ای است، که شامل فکر، ایده و نقشه و اقدام است. احساس نااُمیدی و ضعف شدید در مقابله با شرایط دشوار زندگی از جمله عواملی است که سطح تاب­آوری و پذیرش فرد را در مقابل زندگی کاهش داده، او را نسبت به هرگونه تلاش بدبین و بی­تفاوت کرده و انگیزه­اش را برای پرورش افکار خودکشی در خویشتن تقویت می­کند (­خالید[23]، 2012). خودکشی منفعل در افکار خودکشی نمایان می­شود این افکار میل به پایان دادن به زندگی را تقویت و زمانی که فکر خودکشی تشدید می­شود، طرح و نقشه که معمولاً شامل روشی برای انجام خودکشی است با آن همراه می گردد (کرامر[24]، 2002؛ خاتمی و خدابخشی­کولایی، 2021). هنگامی که هیجانات شدت می­یابند افراد ممکن است برای بروز افکار خودکشی برانگیخته شوند(هافمن، بویهم، بیاچ، بیالی، دوبیوس و هیالی[25]، 2016). برخی یافته­ها اجتناب از تجارب یا تمایل به فرار از تجربیات ناخواسته روانشناختی را نشان می­دهند، حتی زمانی که این تلاش­ها آسیب بیشتری ایجاد کنند، و به نظر می­رسد این فرایندی جهانشمول باشد(لئوما و ویلت[26]، 2012). همچنین (حسنی و میرآقایی، 1391) نشان دادند که راهبردهای خود سرزنش-گری، نشخوار، فاجعه‌نمایی و دیگر سرزنش‌گری با ایده‌پردازی خودکشی رابطه‌ مثبت دارند، در حالی‌که راهبردهای پذیرش، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه‌ریزی، کم­اهمیت­شماری و ارزیابی مجدد مثبت، به‌صورت منفی با ایده‌پردازی خودکشی همبسته بودند. تاکر، اسمیت، هالینگسورث، کول و وینگیت[27] (2017) نشان دادند خودتنبیهی و خودسرزنش­گری در افکار خودکشی با ایده و ریسک خودکشی دارای همبستگی مثبت بودند. جمعی از پژوهشگران وانگ، چن، ژو، شن، وانگ، هی، کائو، رابرتز، شی و وانگ[28] (2017) تکانشگری را در افراد دارای فکر و اقدام به خودکشی مؤثر یافتند.

در بررسی نظریات موجود تا به امروز هیچ نظریه جامعی که بتواند خودکشی را به طور کامل تبیین کند، وجود ندارد و عوامل خطر شناخته شده پیش­بینی­کننده­های معتبری برای خودکشی نیستند. بنابراین نتایج نشان می­دهد که باید پژوهش­های بیشتری برای روشن­سازی این مفهوم انجام شود. در ایران نیز، خلاء پژوهش با رویکرد کیفی و انجام مطالعات کیفی در خودکشی مورد غفلت واقع شده­اند. همچنین در مطالعات خودکشی تمرکز و تأکید بیشتر بر شناسایی عوامل خطر، شیوع و اختلالات روانی بوده است. در مطالعات بین المللی نیز به صورت محدود به مطالعات کیفی و بررسی فرایند شکل­گیری افکار خودکشی توجه شده و دانش چگونگی شکل­گیری افکار، احساسات و مفاهیم مرتبط با افکار خودکشی در دانشجویان اندک است. به همین دلیل انجام مطالعه کیفی برای شناخت عمیق این فرآیند ضروری است.

از آنجاکه مهمترین عامل در جهت پیشگیری اطلاع از فکر خودکشی است این پژوهش می­تواند در پیش­بینی­ افکار خودکشی مؤثر باشد. همچنین این پژوهش مبتنی بر اهداف استراتژیک برنامه پیشگیری از خودکشی وزارت بهداشت می­باشد که شامل؛ افزایش پژوهش­های کاربردی در زمینه خودکشی، ارتقا خدمات کمی و کیفی ارائه شده به افراد در معرض خطر و اقدام­کننده به خودکشی و همچنین افزایش روایی داده­های مربوط به رفتارهای خودکشی است.

بر اساس مدل سبب­شناسی، خودکشی رفتاری است که فرایندی را طی می­کند که در اثر عوامل بیولوژیک، عوامل محیطی و وقایع ناگوار زندگی، فرایندهای روانشناختی شکل می­گیرد که به همراه اختلالات روانپزشکی سبب بروز رفتار خودکشی می­گردد که در این پژوهش با دانشجویان فرایندهای روانشناختی شکل­گیری افکار خودکشی مورد مطالعه قرار گرفته است.

روش

       روش پژوهش حاضر کیفی[29] و طرح مورد استفاده گراندد تئوری[30]است. مشارکت­کنندگان دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی بودند. ملاک‌های ورود (دانشجو، سابقه اقدام به خودکشی، دارای افکار خودکشی، عدم مشارکت همزمان در پژوهش، برنامه آموزشی یا درمانی دیگر و تمایل به مشارکت در پژوهش) و ملاک­های خروج (عدم پاسخ جامع به سوالات مصاحبه و عدم­همکاری)، بودند. در ابتدا براساس نمونه‌گیری هدفمند[31] با دانشجویان دارای فکر و سابقه اقدام به خودکشی مصاحبه شد. نمونه‌ها انتخاب شدند و با مشخص­شدن طبقات مفهومی حین تحلیل مصاحبه­ها، براساس نمونه‌گیری نظری[32] با شرکت‌کنندگان دیگری نیز مصاحبه شد. از نمونه­های اولیه با 14 دانشجو مصاحبه شد، در ادامه پژوهش پژوهشگر به‌تدریج "نمونه‌گیری نظری" را جایگزین "نمونه‌گیری هدفمند" می­کرد، مصاحبه­ها ادامه یافت، و برای چند نفر از دانشجویان به دلیل نیاز به داده­های بیشتر پس از کدگذاری مصاحبه اول، در جلسه­ای دیگر مصاحبه تکمیلی انجام شد و در مجموع 17 مصاحبه با دانشجویان انجام شد.

برای جمع آوری داده­ها از مصاحبه نیمه ساختاریافته[33] استفاده شد. جهت تنظیم سؤالات مصاحبه و برای اطمینان از روایی محتوایی آنها ابتدا با جمع­بندی نظرات اساتید راهنما و مشاور و همچنین کارشناسان آگاه به موضوع خودکشی به تهیه چهارچوب کلی مصاحبه نیمه­ساختاریافته اقدام شد. اطلاعات جمع‏آوری شده با استفاده از ملاک‌های مقبولیت[34]، قابلیت اطمینان[35]، تأییدپذیری[36] و انتقال‌پذیری[37] احراز شد. به این ترتیب که به طور ثابت اولین سوال این بود که "سخت­ترین و آزاردهنده­ترین اتفاق ناگواری که در زندگی­تون تجربه کردین چی بوده؟ چطور این اتفاق رخ داد؟". در ادامه سؤالات بعدی مبتنی بر پاسخ های دانشجو پرسیده می­شد. مدت زمان هر مصاحبه با توجه به شرایط هر فرد، بین 40 تا 60 دقیقه بود. تمام مصاحبه­ها با رضایت شرکت­کنندگان ضبط و سپس برای انجام تحلیل­ روی کاغذ پیاده شدند.

 پس از پیاده­سازی و کدگذاری‌ مصاحبه­ها، مصاحبه‌های بعدی انجام می­شد. این روند موجب ­شد سؤالات ساختاریافته‌تر شوند. علاوه بر مصاحبه‌های عمیق و نیمه­ساختاریافته، از یادداشت‌های در عرصه[38] نیز بهره گرفته شد تا اطلاعات دقیق­تری جمع­آوری شود.

  برای تحلیل داده­ها، از روش تحلیل سیستماتیک اشتراوس و کوربین[39](2010)استفاده شد. تحلیل داده‌ها پس از شروع اولین مصاحبه آغاز و داده­های استخراج شده، تحلیل­ها را جهت داد. پس از هر مصاحبه‌ فایل ضبط‌شده به صورت کامل تایپ و مراحل تجزیه و تحلیل انجام می­شد. مرحله اول تحلیل، شناسایی مفاهیم با استفاده از مطالعه مکرر و موشکافانه متن مصاحبه­ها بود. به‌منظور استخراج مفاهیم از داده‌ها و نیز دسته‌بندی آنها در قالب طبقات از کدگذاری استفاده شد. بر این اساس تجزیه و تحلیل با کدگذاری داده‌های حاصل از مصاحبه­ها آغاز و در دو سطح میکرو[40] و ماکرو[41] ادامه یافت. هنگام استخراج کدهای اولیه، آنهایی که با یک معنا و مفهوم در ارتباط بودند، کنار هم قرار گرفتند تا طبقه مفهومی که از سطح انتزاع بالاتری برخوردار بود، شکل دهند. پس از شکل­گیری مفاهیم اولیه، طبقات بدست آمده مقایسه و بر اساس ویژگی‌های مشترک، دسته‌بندی شدند. در ارزیابی کلی‌تر، مفاهیم بر حسب ویژگی‌های مشترک طبقه‌بندی ‌شدند. با ادامه مصاحبه­ها تلاش بر این بود تا ابعاد و ویژگی­های هر مفهوم مشخص شود. از تحلیل مقایسه‌ای مداوم[42]، برای تکمیل کدگذاری استفاده شد.

       برای تعیین عوامل زمینه‌ای از رویکرد پارادایم استفاده شد و پژوهشگر در تحلیل داده­های خود به چه­چیز؟ کجا؟ چرا؟ چگونه؟ و چه زمانی؟ و به برخی از واژه‌های دلالت‌کننده مانند «ازآنجایی که»، «در مدت»، «به دلیل اینکه»، «وقتی‌که»، «چون» و... توجه داشت. و این سؤالات طرح شد: «چرا گاهی دانشجویان افکار خودکشی­گرایانه دارند؟» یا «چه اتفاقی می­اُفتد که افکار دانشجویان وارد مراحل خودکشی می­­شود؟» با بررسی داده‌ها و طبقات پژوهش، می‌توان پاسخ داد: زمان‌هایی که دانشجویان «احساسات ناخوشایند» را از اطرافیان دریافت می­کنند، پریشانی را تجربه می‌کنند. به این صورت با طرح سؤالات مشابه، کدهایی که پاسخگوی دو سؤال فوق بودند آشکار شدند. جهت شناسایی کنش­ها و واکنش­ها، از نظرات اساتید و همکاران، بررسی مکرر مصاحبه‌ها، طبقات و یادآورها، دیاگرام و افزایش حساسیت نظری استفاده شد.

  بخش نهایی، یکپارچه‌سازی طبقات بود. بررسی مجدد یادآورها، شکل­گیری خط داستانی[43]، رسم نمودار و دیاگرام و مشورت با افراد صاحبنظر روش­هایی بودند که از آنها برای ورود به مرحله نهایی استفاده شد. ابتدا با استفاده از جملات توصیفی داده‌ها جمع­آوری شد سپس برای ارتباط طبقات به یکدیگر حول یک طبقه مرکزی اقدام شد. برای دستیابی به طبقه مرکزی[44]، پژوهشگر اقدام به تنظیم خط داستانی مطالعه کرد و با بررسی مکرر داستان­ها یکپارچگی لازم در خط داستان ایجاد شد. در آخر، با مرور طبقات اصلی مطالعه، یافتن ارتباطات بین آن‌ها، مطالعه یادآورها و دیاگرام‌ها، طبقه مرکزی به دست آمد؛ پژوهشگر پس از صرف زمان بسیار در بررسی، دریافت که در دانشجویان دارای فکر خودکشی، از سنین نوجوانی، حالت پریشانی ایجاد و رشد یافته، و در ادامه با بحران­ها و ناگواری­های زندگی تشدید شده و اکنون دانشجو در بهبود وضعیت زندگی خود ناکامی پیوسته­ای را تجربه می­کند و توانایی کاهش و مقابله با تجارب ناخوشایند را ندارد. مفهمومی که این فرایند را می­تواند توصیف نماید؛ ناکامی مداوم در بهبود وضعیت زندگی و تشدید ادراکِ تجارب ناخوشایند است که می­تواند سایر طبقات را به هم مرتبط و سناریو را مشخص نماید و از این رو به عنوان طبقه مرکزی در این پژوهش تعیین شد.

 در این پژوهش از چهار معیار مقبولیت[45]، قابلیت تأیید[46]، قابلیت اطمینان[47] و قابلیت انتقال[48] گوبا و لینکن[49](1989) جهت ارزیابی اعتبار و اعتماد داده­ها استفاده شد. برای مقبولیت داده­ها پس از تحلیل، هر مصاحبه به شرکت کننده بازگشت داده شد و صحت مطالب، تأیید و تغییرات اعمال شد. برای قابلیت تأیید سعی شد پیش­فرض­های پیشین پژوهشگر تا حد امکان در فرآیند جمع آوری اطلاعات اثر نگذارد. قابلیت اطمینان، با راهنمایی و نظارت افراد متخصص تضمین شد. برای قابلیت انتقال به موقعیت­های دیگر، تلاش شد تا حد امکان از دانشجویان کلیه مقاطع و هر دو جنس استفاده شود. بحث و مقایسه یافته‌های این پژوهش با مطالعات دیگر نیز برای بررسی تناسب داده‌ها مورد استفاده قرار گرفته است.

یافته­ها

       هشت نفر از مشارکت­کنندگان مرد و نه نفر زن بودند. میانگین سنی دانشجویان شرکت­کننده در پژوهش 30/25 بود. تحصیلات 7/64 درصد (11 نفر) کارشناسی، 5/23 درصد (4 نفر) کارشناسی ارشد و 7/11 درصد (2 نفر) دانشجوی دکتری بودند. تمامی این افراد دارای افکار خودکشی و سه نفر دارای سابقه اقدام به خودکشی نیز بودند. در جدول (1) تحلیل بیانات مصاحبه­شوندگان ارائه شده است.

جدول (1): کدها و مؤلفه­های استخراجی پیرامون شکل­گیری افکار خودکشی در مصاحبه با دانشجویان کدامند؟

کدهای باز

کد محوری

کد انتخابی

به بن­بست رسیدن، احساس ناتوانی، نگرش منفی به آینده

بدبینی نسبت به زندگی و آینده

عوامل علی و زمینه­ساز شکل­گیری افکار خودکشی

ناتوانی در تغییر، نااُمیدی، بی­هدف بودن زندگی و ضعف در پشتکار

بی­انگیزگی

اعتقاد به تغییرناپذیری شرایط، ناتوان انگاشتن خود در مقابله با مشکلات و خودحقیربینی

درماندگی شدید

افکار خودسرزنشی، افکار دیگر سرزنشی، پرخاشگری، انزوا

خودتخریبی فکری و رفتاری

عوامل مداخله­ای شکل­گیری افکار خودکشی

عدم­پذیرش مسئولیت، فرافکنی مسئولیت به دیگران، فرافکنی مسئولیت به سرنوشت و تقدیر

باور به کنترل ناپذیر بودن زند گی

ابراز هیجانی مخرب ، واکنش هیجانی عجولانه، تجربه پیوسته پشیمانی بعد از عمل و ناتوانی در مدیریت هیجان­ها

تکانشگری هیجانی

احساس بی­ارزشی، نااُمیدی و بی­هدفی

بی معنی بودن زندگی

واکنش­ها به مفهوم هسته­ای مدل شکل­گیری افکار خودکشی

اعتقاد به رهاشدگی، اعتقاد به درک­نشدن، اعتقاد به منحصربه فرد بودن و نداشتن نقطه اشتراک با دیگران

احساس تنهایی و انزوای عمیق

غوطه­وری در یاس مطلق، رنج کشیدن از شکست در یافتن ارزش زندگی و مواجهه پیوسته با سوال چیستی

دلهره وجودی

از دست دادن حس زندگی و نفرت از زندگی

رهایی از زندگی

پیامدهای مدل شکل­گیری افکار خودکشی

از دست دادن ترس از مرگ، نگریستن به مرگ به­عنوان راه­چاره و آرزوی مرگ

دلبستگی به مرگ

ایده­پردازی و جست­و­جو و گزینش مناسب­ترین ایده

طرح­ریزی شیوه مرگ

مهیاکردن وسایل و شرایط خودکشی و تعهد به اجرایی کردن آن

عملی­کردن تصمیم به خودکشی

عوامل علی و زمینه­ساز شکل­گیری افکار خودکشی

بدبینی نسبت به آینده، بی­انگیزگی و بی­اشتیاقی و درماندگی شدید شامل 10 کد باز طی تحلیل اظهارات مصاحبه­شوندگان به­عنوان عوامل علی و زمینه­ساز افکار خودکشی مورد شناسایی قرار گرفت.

الف) بدبینی نسبت به آینده

       بدبینی نسبت به آینده مهمترین نقش را در شکل­گیری افکار خودکشی در دانشجویان داشت. که در نتیجه احساس شکست در مقابله با تجارب ناخوشایند زندگی و احساس ناتوانی در تغییر شرایط شکل گرفته است. داشتن چنین دیدگاهی هرگونه شور و اشتیاق حرکت در مسیر تلاش جهت بهبود وضعیت موجود را از این گروه سلب کرده بود. این افراد با درونی­سازی این دیدگاه که زندگی تمامی درهای خوشبختی را به روی آن­ها بسته و آن­ها را محکوم به رنج کرده، خود را از هرگونه تلاش و اقدامی جهت ایجاد تغییر باز می­داشتند. عاملی که سبب تداوم وضعیت موجود بود. مصاحبه­شونده شماره 7 (زن) در این زمینه بیان کرد:

"احساس می­کنم که به ته خط رسیدم. انگار همه درهای زندگی به روی من بستس".

ب) بی­انگیزگی

       از دیگر عوامل تاثیرگذار در شکل­گیری افکار خودکشی عدم انگیزه و اشتیاق در زندگی­ است. مصاحبه­شوندگان متأثر از تجارب ناخوشایند، انگیزه حرکت در مسیر تغییر را از دست داده بودند. اعتقاد به اینکه شرایط تغییرناپذیر است و قادر به ایجاد تغییر نیستیم، سبب شده بود که میل و اشتیاق به تغییر در آن­ها از بین برود. مصاحبه­شونده شماره 13 (زن) در این زمینه بیان کرد: "ماشینی هستم که موتورش از کار افتاده. شاید شما بگی ضعیفم. ولی اینطور نیست من اندازه ده نفر مبارزه کردم و الان دیگه دوست دارم چند سال بخوابم".

پ) درماندگی شدید

       آخرین هسته­ی مؤثر در زمینه­سازی برای شکل­گیری افکار خودکشی ریشه دوانیدن درماندگی شدید در مصاحبه­شوندگان بود. ناکامی در ایجاد تغییر در زندگی، تجربه پیوسته شکست و تکرار افکار منفی در دنیای شناختی این گروه سبب شده بود که به این باور برسند که قادر به ایجاد هیچگونه تغییری در روند زندگی نیستند. اعتقاد به تغییرناپذیربودن شرایط زندگی یکی از نشانه­های درماندگی شدید است که انرژی، توان و پشتکار هرگونه تغییر را از افراد سلب می­کند. مصاحبه­شونده شماره 9 (زن) در این زمینه بیان کرد: " زندگی من رو ببینید به این نتیجه می­رسید که اونقدر مشکلات روی هم انباشه و کهنه شدن دیگه نمیشه کنارشون زد".

عوامل مداخله­ای یا واسطه­ای شکل­گیری افکار خودکشی

خودتخریبی فکری و رفتاری، کنترل­ناپذیر تلقی­کردن زندگی و تکانش­گری هیجانی توأم با 11 کد باز به ­عنوان عواملی که به ­صورت واسطه­ای در شکل­گیری افکار خودکشی نقش دارند، شناسایی شدند.

الف) خودتخریبی فکری و رفتاری

       مصاحبه­شوندگان تمایل و گرایش بسیار زیادی به غوطه­ورشدن در افکار و رفتارهایی داشتند که به سلامت جسمانی و روانشناختی و همچنین کارکردشان در رسیدگی به تکالیف و وظایف زندگی، آسیب می­رساند. داشتن افکار خودسرزنشی یکی از اصلی­ترین واکنش­های این افراد بود. و خود را مقصر وضعیت موجود می­دانستند. این افکار خودسرزنش­گرانه تأثیر مخربی بر کارکرد شناختی این افراد داشت و از تمرکز مطلوب آن­ها بر حل مشکلات تا حد زیادی می­کاست. خودتخریبی فکری و رفتاری از جمله عواملی است که با ناامن کردن سلامت روانشناختی افراد و همچنین کاهش توانایی مقابله سازنده آن­ها با مشکلات، ضمن کاهش احتمال بهبود وضعیت زندگی، احتمال شکل­گیری افکار خودکشی را تشدید می­کند. مصاحبه­شونده شماره 2 (زن) در این زمینه بیان کرد: "خیلی وقتا وقتی موفقیت دیگران رو میبینم حتی کسی که نشناسمش، یه غریبه، اگه یه شرایط خوبی داشته باشه من به هم می­ریزم و احساس می­کنم واقعاً بی­ارزشم و نااُمید می­شم از زندگیم".

ب) باور به کنترل ناپذیر بودن زندگی

       از دیگر واکنش­های شناختی غیرسازنده این افراد با شرایط دشوار و تنش­زای زندگی، اعتقاد به این مسئله بود که زندگی غیرقابل کنترل است و امکان مدیریت آن وجود ندارد. یکی از کدهای باز این کد محوری، اعتقاد به این مسئله بود که هیچ مسئولیتی در قِبال شرایط پیش­آمده ندارند. این گروه تأکید داشتند در آغاز بروز مشکلات بعد از مدتی تجربه ناکامی و شکست در مقابله با آن، به این عقیده رسیدند که شرایط پیش­آمده سرنوشت آنهاست و مسئولیتی در جهت بهبود آن ندارند. مسئولیت­گریزی اصلی­ترین هسته­ی تشکیل­دهنده اعتقاد به کنترل­ناپذیری زندگی بود که مانع از زمینه­سازی برای اعمال هرگونه تغییر در آن شده بود. عاملی که به­مرور فرد را در برخورد با مشکلات و حل و فصل آن­ها ناتوان کرده و با افزایش نااُمیدی، احتمال گرایش به خودکشی تقویت می­کند.

مصاحبه­شونده شماره 16 (مرد) در این زمینه بیان کرد: "تقصیر منه که این مشکلات همش ریخته سر من؟ من با این سن باید کسی باشه پیشم تا کمکم کنه".

پ) تکانشگری هیجانی

       تحلیل مصاحبه­ها نشان داد که این گروه از همان ابتدا در حفظ تعادل هیجانی خود دچار بدکارکردی بودند. تکانشگری هیجانی، واکنش هیجانی این گروه در مقابله با وضعیت نامساعد زندگی بود. این افراد بخاطر تنش حاصل از شرایطی که در آن بودند پیوسته هیجانات منفی و مخربی ابراز می­کردند. تخلیه هیجانات مثبت و منفی به­صورت ناگهانی یکی از نشانه­های اصلی این افراد بود که سبب شده بود کیفیت کارکردشان در دنیای اجتماعی مختل شود. که به­مرور زمینه برای کاهش میل به زندگی و گرایش به خودکشی فراهم شود. مصاحبه­شونده شماره 5 (مرد) در این زمینه بیان کرد: "اونقد بهم فشار وارد شده که بعضی وقتا واقعاً وقتی با بقیه هستم می­ترسم که ی ضربه­ای بهشون بزنم".

مفهوم هسته­ای مدل شکل­گیری افکار خودکشی: ناکامی مداوم در بهبود وضعیت زندگی و تشدید ادراکِ تجارب ناخوشایند

              عوامل علی و زمینه­ساز شناسایی­شده شامل بدبینی نسبت به زندگی و آینده، بی­انگیزگی و عدم­اشتیاق و همچنین درماندگی شدید سبب می­شود که کارکرد فرد در بهبود وضعیت زندگی تا حد زیادی افت نماید و یا اینکه هیچ­ تلاشی از خود نشان ندهد. چنین روندی سبب می­شود که فرد پیوسته غرق در مشکلات و تنش­های زندگی باشد و میزان تجربه هیجانات خوشایند در وی کاهش یابد. از سوی دیگر تکیه بر راهکارهای مخرب مقابله­ای نظیر تکانش­گری هیجانی، کنترل­ناپذیر تلقی کردن زندگی و همچنین خودتخریبی فکری _ رفتاری سبب می­شود که فرد نتواند آنگونه که باید به مشکلات خود رسیدگی کند. تکیه بر این راهکارهای مخرب سبب تشدید و تداوم مشکلات شده و به رنج ادراکی فرد شدت بیش­تری می­دهد. این مجموعه از عوامل میزان تجربه ناکامی را در برخورد با مشکلات در این افراد افزایش داده و به­مرور آن­ها را نااُمید می­کند. پس از مدتی این افراد به این دیدگاه می­رسند که وضعیت زندگی­شان قابل بهبود نیست و امکان ایجاد تغییرات مثبت در آن وجود ندارد.

واکنش­ها به مفهوم هسته­ای(ناکامی مداوم در بهبود وضعیت زندگی و تشدید ادراکِ تجارب ناخوشایند)مدل شکل­گیری افکار خودکشی

بی­معنا تلقی کردن زندگی، احساس تنهایی و انزوای عمیق و دلهره وجودی توأم با 9 کد باز به­عنوان واکنش افراد به مفهوم هسته­ای ناکامی مداوم در بهبود وضعیت زندگی و تشدید ادراکِ تجارب ناخوشایند در این پژوهش شناسایی شد.

الف) بی معنی بودن زندگی

       مصاحبه­شوندگان طی تجربه مشکلات زندگی و ناتوانی در رفع آن­ها، به­ مرور این واقعیت برایشان آشکار شد که زندگی فاقد هرگونه ارزش و لذت است. فرایندی سراسر رنج که نمی­توان ارزش خاصی برای آن شناسایی کرد. از نظر این دسته زندگی ارزش این همه رنج کشیدن ندارد و تداوم آن نوعی ظلم به خویشتن است. مصاحبه­شونده شماره 7 (زن) در این زمینه بیان کرد:

"شما کلی سوال پرسیدید منم ی سوال از شما میپرسم؟ ارزش زندگی کردن چیه؟ شما میتونی بگی این ی بُعد ارزشی زندگیه که ارزش داشته باشه چند سال براش تلاش کنی؟".

ب) احساس تنهایی و انزوای عمیق

       این گروه از افراد خود را در مواجهه با مشکلات زندگی بسیار تنها یافته بودند. و عقیده داشتند کسی مایل به همراهی با آن­ها در رفع مشکلات نیست و حتی برخی از آن­ها عقیده داشتند حتی اگر کسی مایل باشد نمی­تواند به رفع مشکلات زندگی آن­ها کمکی کند. زیرا این مشکلات را بخشی از ماهیت تلخ زندگی می­دانستند. مصاحبه­شونده شماره 12 (زن) در این زمینه بیان کرد:

"کی به فکر ماست؟ اصلا همه نه فقط من. مثل ی تیکه پارچه اضافی ول شدیم به حال خودمون".

پ) دلهره وجودی

شرایط این گروه از افراد در بخشی از زندگی بسیار هراس­انگیز و تاریک می­شود. یأس و نااُمیدی مداوم، رنج و ناتوانی در ادراک تجارب خوشایند دلهره و اضطراب بسیار شدیدی در آن­ها ایجاد می­کند. یأس و نااُمیدی که این افراد گرفتار آن بودند بسیار تاریک و مخرب بود و فاقد هرگونه اُمیدواری و دل­بستگی به زندگی بود و اُمید این گروه را به ادامه زندگی از بین برده و خلاء وجودی را در آن­ها افزایش داده بود. مصاحبه­شونده شماره 12 (زن) در این زمینه بیان کرد: "واقعاً من به آخر خط رسیدم، هیچ روشنایی توی هیچ جایی نمی­بینم".

پیامدهای تجربه پیوسته احساس پوچی و خلاءانگاری زندگی در مدل شکل­گیری افکار خودکشی

رهایی از زندگی، دلبستگی به مرگ، طرح­ریزی شیوه مرگ و عملی­کردن تصمیم به خودکشی توأم با 9 کد باز به­عنوان پیامدهای شکل­گیری احساس پوچی و خلاءانگاری زندگی در دانشجویان شناسایی شد.

الف) رهایی از زندگی

       مصاحبه­شوندگان تأکید داشتند که به چیزی در زندگی دلبستگی ندارند. وقتی تمام لحظات زندگی توأم با رنج و سختی است، ادامه آن چه ارزشی دارد. این گروه نتوانسته بودند ارزش اصیلی برای زیستن و میلی به ادامه آن بیابند. درواقع ورود به مرحله ایده­پردازی برای نیستی و خودکشی، مستلزم رهایی از دلبستگی به زندگی است. گامی که قبل از هرگونه اقدام برای خودکشی ارادی بایستی محقق گردد. مصاحبه­شونده شماره 8 (زن) در این زمینه بیان کرد: "شما شاید لذتی ببری از زندگی کردن ولی من واقعا هیچ لذتی احساس نمی­کنم".

ب) دلبستگی به مرگ

       قبل از تصمیم به خودکشی می­بایست دید مثبتی نسبت به مردن و مرگ در فرد ایجاد شود و فرد ترس از مرگ را از دست بدهد. مصاحبه­شوندگان تأکید داشتند که هیچ ترسی از مردن ندارند. حتی برخی از آن­ها تجربه خودکشی نیز داشتند که موفقیت­آمیز نبوده است. مصاحبه­شونده شماره 14 (مرد) در این زمینه بیان کرد: "هیچ ترسی از مرگ ندارم. یکبار هم خودکشی کردم".

پ) طرح­ریزی شیوه مرگ

       مصاحبه­شوندگان اظهار کردند نداشتن دلبستگی به زندگی و عدم تمایل به آن، سبب شد به سمت مرگ و خودکشی گرایش پیدا کنند. و درباره شیوه­های خودکشی به تأمل پرداختند و از میان راه­ها و شیوه­های گوناگون، مناسب­ترین مسیر را انتخاب کردند. این گروه تأکید داشتند که انجام این تصمیم به سطح بالایی از تعهد نیاز دارد که آن­ها در خود ایجاد نموده بودند. به­گونه­ای که زمان، مکان و ابزارهای لازم را تهیه و دقیقاً طبق برنامه آن را اجرایی کردند. مصاحبه­شونده شماره 10 (مرد) در این زمینه بیان کرد:

"خیلی در مورد اینکه چطور میشه خلاص شد از این زندگی فکر کردم و راه­های زیادی هم برای اجرا کردنش دارم".

ت) عملی­کردن تصمیم به خودکشی

       اقدام به خودکشی آخرین مرحله شکل­گیری افکار خودکشی است. زمانی که مصاحبه­شوندگان شیوه مرگ خود و نحوه انجام آن را مشخص کرده و سعی در اجرای آن داشتند. طی این گام که برخی از مصاحبه­شوندگان به آن رسیده بودند، خودکشی­ها ناموفق بودند. این گروه بعد از خودکشی نیز احساس پشیمانی چندانی نداشتند؛ زیرا هنوز در مجموعه­ای از مشکلات غرق بودند که توانشان برای مدیریت و رفع آنها در سطح بسیار پایینی قرار داشت و نمی­توانستند در مقابله با آن اقدامات سازنده­ای انجام دهند. مصاحبه­شونده شماره 7 (زن) در این زمینه بیان کرد: "شاید براتون مسخره یا شوخی بیاد ولی من حتی وسایل خودکشی رو هم پیش خودم دارم".

«مفهوم هسته ای»
* ناکامی مداوم در بهبود وضعیت زندگی
* تشدید ادراکٍ تجارب ناخوشایند

«واکنش ها»
* بی معنی بودن زندگی
* احساس تنهایی و انزوای عمیق
* دلهره وجودی

«پیامدها»
* رهایی از زندگی
* دلبستگی به مرگ
* طرح ریزی شیوه مرگ
* عملی کردن تصمیم به خودکشی

«شرایط علی- زمینه ساز»
* بدبینی نسبت به زندگی و آینده
* بی انگیزگی و بی اشتیاقی
* درماندگی شدید

«شرایط مداخله گر»
* خودتخریبی فکری و رفتاری
* باور به کنترل ناپذیر بودن زندگی
* تکانشگری هیجانی

شکل 1. مدل نظری شکل­گیری افکار خودکشی

 

بحث و نتیجه­گیری

       هدف پژوهش حاضر ارائه مدل روانشناختی شکل­گیری افکار خودکشی در دانشجویان بود. مدلی که با تکیه بر بُعد روانشناختی و تجارب درون­فردی این گروه قادر به تبیین فرایند شکل­گیری افکار خودکشی باشد. نتایج تحلیل­ها نشان داد این افراد از دوره­های پیشین زندگی به­ویژه دوران نوجوانی به بعد زندگی­شان با شرایط دشوار و سختی مواجه شده و تجارب بسیاردردناکی تجربه کرده­اند و همچنین در تحقق بسیاری از خواسته­ها، اهداف و امیال خود با شکست مواجه شده­اند. ناتوانی این گروه در بهبود وضعیت خود و شرایط زندگی، سبب شده نسبت به زندگی بدبین شده و آینده مطلوبی برای خود متصور نباشند. تجربه چنین شرایطی به­مرور انگیزه این گروه را برای اصلاح زندگی کاهش داده و با درونی­سازی درماندگی شدید در آن­ها، فرصت هرگونه اقدام عملی در راستای تحقق اهداف و تمایلاتشان را از آن­ها باز ستانیده است. بدبینی نسبت به زندگی و آینده، بی­انگیزگی و درماندگی شدید سه عامل علی و زمینه­ساز شکل­گیری افکار خودکشی هستند که سبب شده این گروه در بهبود وضعیت زندگی خود پیوسته ناکامی تجربه کنند و قادر نباشند هیجانات ناخوشایند را تا حد مؤثری کاهش دهند.

تأکید بر نقش این سه عامل در بی­میل کردن افراد نسبت به زندگی و سوق­دادن آن­ها به سمت افکار و حتی اقدام به خودکشی در پیشینه­های نظری و تجربی نیز مورد تأیید قرار گرفته است. آریا و همکاران (2009) در پژوهش خود تصریح کردند که نشانگان افسردگی و بدبینی نسبت به زندگی و آینده خویش از جمله عواملی هستند که در افراد دارای افکار و اقدام به خودکشی مشاهده می­شوند. این پژوهشگران تصریح کردند که وجود این نشانه­ها، تداوم زندگی را برای فرد دشوار می­کند، پیوسته او را در معرض هیجانات ناخوشایند قرار می­دهد و با افزایش ناکامی او در رسیدگی به تکالیف و وظایف خود در ابعاد مختلف زندگی، ضمن کاهش میل او نسبت به زندگی، انگیزه­اش را برای خودکشی افزایش می­دهد. مشکلات و رنج­ها بخشی از اساس و ماهیت زندگی تمامی انسان­ها است. بسیاری از افراد در مواجهه با این رنج­ها کارآمد و برخی دیگر درماندگی شدیدی را تجربه می­کنند. احساس نااُمیدی و ضعف در مقابله با شرایط دشوار زندگی از جمله عواملی است که سطح تاب­آوری و پذیرش فرد را در زندگی کاهش داده، او را نسبت به هرگونه تلاش بدبین و بی­تفاوت کرده و زمینه شکل­گیری افکار خودکشی را تقویت می­کند (­خالید، 2012). کنارآمدن با دشواری­های زندگی و نشان­دادن سرسختی در مقابل مشکلات از جمله لازمه­های تداوم زندگی و احساس اُمیدواری است (هافمن، بویهم، بیاچ، بیالی، دوبیوس و هیالی، 2016). وقتی فرد فاقد چنین توانایی باشد و به­مرور یأس، بدبینی، بی­انگیزگی و همچنین درماندگی را در خود درونی سازد، طبیعی است که هیچ دلخوشی و نقطه مثبتی در زندگی خود نداشته و برای رهانیدن خود از آن دست به هر اقدامی بزند (فنگ، لی و چن، 2015).

جدای از عوامل علی و زمینه­ساز شناسایی­شده که در پاراگراف­های پیشین مورد تبیین نظری _ پژوهشی قرار گرفتند، برخی عوامل وجود دارند که به­صورت غیرمستقیم و واسطه­ای در شکل­گیری افکار خودکشی نقش دارند. طی تحلیل بیانات مصاحبه­شوندگان خودتخریبی فکری و رفتاری، کنترل­ناپذیر تلقی­کردن زندگی و تکانشگری هیجانی توام با 11 کد باز به­عنوان عواملی که به­صورت واسطه­ای در شکل­گیری افکار خودکشی نقش دارند، شناسایی شدند. این افراد تأکید داشتند که پس از رویارویی با دشواری­ها و مشقات زندگی و ناتوانی در تحقق اهداف و انتظارات خود از زندگی، به­مرور هیجان­های منفی و مخرب آن­ها افزایش یافته است. آنها در آغاز انگیزه بسیاری داشتند و تلاش بسیاری برای بهبود وضعیت موجود به کار گرفتند. واکاوی نحوه واکنش این گروه این واقعیت را آشکار ساخت که روش­های مقابله­ای آن­ها با شرایط دشوار زندگی، فاقد سازندگی، کارآمدی و بهنجاری بوده است و اغلب از روش­های شناختی، هیجانی و رفتاری مخرب استفاده می­کردند که منجر به تشدید وضعیت نابسمان موجود می­شد. این راهکارها از طریق افزایش سطح شکست و ناکامی مصاحبه­شوندگان در مقابله با مشکلات زندگی، آن­ها را نسبت به زندگی بدبین­کرده و با افزایش مشکلات هیجانی، زمینه برای گرایش آنها به خودکشی فراهم شده بود.

همچنین بهره­گیری از روش­های مقابله­ای ناکارآمد منجر به تشدید این وضعیت ناخوشایند شده و زمینه برای گرایش به خودکشی فراهم می­شود که در بسیاری از پیشینه­های نظری و تجربی مورد اشاره قرار گرفته است. افرادی که دارای افکار خودکشی هستند و یا تجربه اقدام به خودکشی داشته­اند بر این باورند که امکان حل بسیاری از مشکلات وجود ندارد و مواجهه با آنها صرفاً سبب تشدید مشکلات می­شود. از این رو سازنده­ترین راه مقابله با مشکلات، اجتناب و یا کناره­گیری از آن­ها است (لئوما و ویلت، 2010). استفاده از روش­های مقابله­ای ناکارآمد در مقابله با دشواری­ها و تنش­های زندگی سبب تشدید و تداوم آن­ها شده و به­مرور فرد را دچار یأس و نااُمیدی می­کند (حسنی و میرآقایی، 1391). فردی که دارای افکار خودکشی است به این دلیل که همواره در جنگ با مشکلات از روش­ها و راهبردهای غیرسازنده و غیرمؤثر استفاده کرده است، موفقیت چندانی بدست نیاورده و سطح ادراک شکست­هایش به مراتب بالاتر است. (تاکر و همکاران، 2017). تجربه پیوسته شکست این دیدگاه را در این افراد درونی می­کند که آن­ها توانایی حل مشکلات را ندارند(وانگ و همکاران، 2017). زمانی که این وضعیت تداوم یابد آن­ها نسبت به زندگی نااُمید و دنیای شناختی­شان پذیرای افکار خودکشی می­شود (لیانگ و همکاران، 2020).

 عوامل علی و زمینه­ساز شناسایی­شده شامل بدبینی نسبت به زندگی و آینده، بی­انگیزگی و بی­اشتیاقی و همچنین درماندگی شدید سبب می­شود که توانایی­ فرد در بهبود وضعیت زندگی تا حد زیادی کاهش پیدا کرده و یا اینکه هیچ­گونه تلاشی در این راستا از خود نشان ندهد. چنین روندی سبب می­شود که فرد پیوسته غرق در مشکلات و تنش­های زندگی باشد و میزان تجربه هیجان­های خوشایند در وی کاهش یابد. از سوی دیگر تکیه بر راهکارهای مخرب مقابله­ای نظیر تکانش­گری هیجانی، کنترل­ناپذیر تلقی کردن زندگی و همچنین خودتخریبی فکری _ رفتاری سبب می­شود که فرد نتواند آنگونه که باید به مشکلات خود رسیدگی کند. تکیه بر این راهکارهای مخرب سبب تشدید و تداوم مشکلات شده و رنج ادراکی فرد را شدت بیش­تری می­بخشد. این مجموعه از عوامل میزان تجربه ناکامی را در برخورد با مشکلات در این افراد افزایش داده و به­مرور آن­ها را نااُمیدتر می­کند. پس از مدتی این افراد به این دیدگاه می­رسند که وضعیت زندگی­شان قابل بهبود نیست و امکان ایجاد تغییرات مثبت در آن وجود ندارد.

 نااُمیدی و رسیدن به این دیدگاه شناختی که مشکلات موجود غیرقابل حل هستند و بایستی تا پایان عمر با رنج و مشقت به زندگی ادامه داد از جمله دیدگاه­های اساسی افراد دارای افکار خودکشی است (اولفسون و همکاران، 2021). هسته­ای­ترین باور در این افراد آن است که زندگی بی­ارزش بوده و مملوء از رنج است و هیچ نفع یا غایتی در آن وجود ندارد (کرامر، 2002). این باور در کنار این اعتقاد که توان ایجاد تغییر در کلیت زندگی وجود ندارد و آدمی قادر به بهبود وضعیت خویشتن و کاهش مواجهه با تجارب ناخوشایند نیست سبب می­شود که این افراد دلبستگی خود را به زندگی تا حد زیادی از دست داده و زمینه برای گرایششان به خودکشی فراهم شود (براردلی و همکاران، 2019).

 وجود چنین دیدگاه ریشه­ای و مخربی در افراد سبب بروز واکنش­ها خاصی در آن­ها می­شود. واکاوی واکنش­های دانشجویان مشارکت­کننده در پژوهش نسبت به این تجربه مرکزی، منجر به آشکارشدن سه مقوله اصلی بی­معنا تلقی کردن زندگی، احساس تنهایی و انزوای عمیق و دلهره وجودی شد که توام با 9 کد باز شناسایی شدند. مصاحبه­شوندگان پس از ادراک نااُمیدی و ناتوانی در تقویت سطح اُمید خویش نسبت به بهبود زندگی، به­مرور دچار حس خلاء، پوچی و بی­معنایی می­شوند. ماندن مداوم در مشکلات و غرق­شدن در آن­ها و ناتوانی در بهبود وضعیت زندگی، این احساس را در افراد ایجاد می­کند که زندگی چیزی جز رنج­ نیست. مصاحبه­شوندگان این پژوهش تأکید داشتند که زندگی بطور کامل فرایندی بی­معنی است و نمی­توان هیچ ارزش خاصی برای آن شناسایی یا کشف کرد. نااُمیدی سبب تشدید حس تنهایی وجودی در این افراد شده بود و از بودن در زندگی و ادامه آن به­طور مداوم احساس دلهره می­کردند.

  بی­معنایی، احساس تنهایی و همچنین اضطراب وجودی از جمله واکنش افراد به تجربه پیوسته ناکامی در طول زندگی است که پیشینه­های نظری و تجربی تا حدی وجود آن­ها را در افراد خودکشی­گرا مورد تأیید قرار داده و تصریح کرده­اند که وجود، تشدید و تداوم آن­ها می­تواند احتمال تجربه خودکشی را تا حد زیادی افزایش دهد. کاستانزا، پریلاتی و پومپیلی (2019) در پژوهش خود تصریح کرد که از جمله نشانه­های موجود در افراد خودکشی­گرا احساس پوچی، خلاء و بی­معنایی در طول زندگی است. عواملی که در کنار یکدیگر می­تواند موجبات اقدام به خودکشی را در افراد فراهم کند. درواقع ندیدن و درک­نکردن هیچ ارزش و معنایی برای زندگی ایجادکننده این حس تنش­زا است که زندگی و زندگی­کردن چه فایده و اهمیتی دارد؟ ناتوانی در یافتن هرگونه معنا و ارزشی برای زندگی احساس تنهایی را در افراد تشدید کرده و با ایجاد سطح عمیقی از اضطراب در طول زندگی­شان، تداوم زندگی را برایشان دشوار و غیرممکن می­سازند (خاتمی و خدابخشی­کولایی، 2021). وجود و تداوم چنین روندی قطعاً پیامدهایی را در افراد بدنبال خواهد داشت که از جمله آن­ها بی­میلی نسبت به زندگی و گرایش به سمت افکار خودکشی و رهانیدن خویش از دنیا است.

 زمانی که افراد پیوسته با چنین تجارب تلخی مواجه هستند، بدیهی است که پیامدهایی را تجربه کنند و در قبال این تجربه راهبردهای خاصی را بکار گیرند. تحلیل بیانات مصاحبه­شوندگان این پژوهش آشکار کرد که دانشجویان دارای افکار خودکشی در مقابله با بی­معنایی، احساس تنهایی و همچنین اضطراب وجودی، واکنش­هایی نظیر رهایی از زندگی، دلبستگی به مرگ، طرح­ریزی شیوه مرگ و عملی­کردن تصمیم به خودکشی را از خود بروز داده­اند. در این مرحله فرد دلبستگی را که همه انسان­ها نسبت به زندگی دارند به­مرور از دست داده و متعاقباً نسبت به مرگ دیدی کاملاً مثبت پیدا می­کنند. درواقع تصمیم به خودکشی مستلزم آن است که فرد توانسته باشد خویشتن را از زندگی برهاند و حسی را که نسبت به زندگی و ادامه آن وجود دارد بخشکاند. از سوی دیگر بایستی دید مثبت نسبت به مرگ پیدا کرده و جسارت در اندیشیدن به آن و یا به­عبارتی در آغوش کشیدن آن را داشته باشد. برخی مصاحبه­شوندگان پس از اینکه دلبستگی­شان به زندگی از بین رفت و به مرگ به­عنوان راهکاری برای تسکین خویشتن نگریستند، مهیای ورود به مرحله اندیشه درباره مرگ و اقدام به آن شدند. در این گام ابتدا آن­ها پیرامون شیوه­های خودکشی اندیشیدند و مناسب­ترین راه را برای خود برگزیدند. پس از گزینش شیوه خودکشی، شرایط و ابزار لازم جهت عملی­کردن آن را تهیه کرده و خود را نسبت به اجرایی کردن آن متعهد کردند. این گام درواقع آخرین گام شکل­گیری افکار خودکشی است که با طرح­ریزی و اقدام به آن همراه بود.

 اولفسون و همکاران (2021) در پژوهش خود تصریح کردند که رسیدن به نقطه درماندگی و نااُمیدی مطلق، سبب می­شود که فرد به سمت راهبردهای مخرب نظیر افکار و اقدام به خودکشی گرایش یابد. زمانی که فرد به نقطه­ای می­رسد که هیچ راهکاری را برای بهبود وضعیت خویش نمی­تواند پیدا کند و یا به­عبارتی زندگی­اش به بن­بست می­رسد برای رهانیدن خود از رنج­ها و مشقات زندگی، به سمت نابودی خود سوق پیدا می­کند (کرامر، 2002). براردلی و همکاران در پژوهشی که در سال (2019) انجام دادند تصریح کردند که در افراد نااُمید و درمانده، به­مرور دلبستگی­ به زندگی از بین می­رود، افکار خودکشی در وجودشان ریشه می­زند و تمامی تلاش خود را برای طرح­ریزی و اقدام به خودکشی به کار می­گیرند. همچنین از آنجا که به نظر جوینر (2007) از دست دادن میل به زندگی یکی از مؤلفه­های بسیار مهم در رفتارهای خودکشی­گرایانه است در این پژوهش هم در خصوص پیامدهای دانشجویان از دست دادن حس زندگی به عنوان یکی از فرایندهای مهم در شکل افکار خودکشی مشخص شد.

مدل طراحی شده بیانگر این واقعیت است که بدبینی نسبت به زندگی و آینده، نداشتن انگیزه کافی جهت بهبود شرایط و همچنین احساس درماندگی در مقابله با مشکلات و حل آن­ها از یکسو و از سوی دیگر بهره­گیری از روش­های مخرب در برخورد با مشکلات و اعتقاد به اینکه شرایط زندگی به هیچوجه قابل بهبود نیست، سبب شده دانشجویان طی تجارب زندگی در برخورد با مشکلات خود شکست و ناکامی را تجربه کنند. شکست و ناکامی به دلیل تکرار پیوسته نقش کلیدی در شکل­گیری هیجانات و تنش­های  منفی و مخرب داشته است. این گروه زمانی که در بهبود زندگی خود پیوسته شکست می­خوردند و نمی­توانستند شرایط زندگی خویش را بهبود ببخشند، نسبت به زندگی دیدی منفی پیدا کرده و تمایلشان به مشارکت در فعالیت­های مختلف کاهش پیدا می­کرد. در واقع مواجهه پیوسته با تجارب ناخوشایند در طول زندگی سبب شده بود که این افراد احساس بی­معنایی کرده و منزوی شوند. تداوم و تشدید بی­معنایی و انزوای کارکردی در ابعاد مختلف زندگی، نیز به نوبه خود این گروه را نسبت به زندگی دلزده کرده و تمایلشان را برای تداوم آن کاهش داده بود. تحول منفی که زمینه­ساز شکل­گیری افکار منفی و گرایش به سمت خودکشی شده بود.

بر اساس الگوی مدل طراحی­شده می­توان اینطور نتیجه گرفت که؛ 1. شکل گیری افکار خودکشی دارای فرایندی پیچیده و درهم تنیده ای شامل؛ «شرایط مداخله­گر»، «شرایط علی- زمینه­ساز»، «واکنش­ها» و «پیامدها» است. 2. هم در شناسایی و هم در مداخله مؤثر و به موقع استفاده از این مدل می­تواند از تسریع شکل­گیری افکار خودکشی پیشگیری کند به این صورت که در کار با دانشجویان خودکشی­گرا به جای تکیه بر نشانه­شناسی بالینی بر مصاحبه­های عمیق و ساختاریافته تمرکز شود. 3.با شناخت و کسب بینش نسبت به چرخه شکل­گیری افکار و مراحل فوق می­توان بر اساس یک پرسشنامه یا چک لیست افراد در معرض خطر در هر مرحله را شناسایی کرد. 4. این مدل می تواند در طراحی برنامه های آموزشی، پیشگیرانه و درمانی در مقابله با شکل گیری افکار خودکشی مورد استفاده قرار گیرد. 5. بر مبنای این مدل می­توان بسته­های مداخله­ای ویژه دانشجویان دارای افکار خودکشی تدوین نمود و با آموزش آن به درمانگران مراکز مشاوره دانشجویی در کاهش شکل­گیری این افکار در دانشجویان کمک کرد. 6. از جمله شایع­ترین علایم و نشانه­های دانشجویان دارای افکار خودکشی بی­معنا تلقی­کردن زندگی، احساس تنهایی و انزوای عمیق و همچنین دلهره وجودی بود بنابراین پیشنهاد می­شود مراکز مشاوره دانشجویی در کار با این دانشجویان از رویکردهای وجودی و معنامحور بهره گرفته و با بهبود این ابعاد ضمن کاهش تمایل فرد به خودکشی، سطح دلبستگی او را به زندگی تا حد زیادی تقویت نمایند. 7. تحلیل مصاحبه ها نشان داد که شروع فرایند خودکشی در دانشجویان معمولاً از سنین نوجوانی آغاز شده است، بنابراین پیشنهاد می­شود که واحد مشاوره آموزش و پرورش در این زمینه غربالگری و پروتکل­هایی برای ارتقای مهارت­های تاب­آوری تدارک ببینند. 8. نتایج نشان داد که از جمله عوامل تسهیل­گر و تسریع­بخش گرایش افراد به خودکشی، استفاده از راهکارهای مقابله­ای غیرسازنده و مخرب در برخورد با مشکلات بود بنابراین، استفاده از برنامه­های آموزشی سازنده­ جهت درونی­سازی راهکارهای مقابله­ای سازنده و کارآمد در دانش­آموزان و دانشجویان، تاب­آوری و توان مقابله آن­ها را افزایش می­دهد و بدین­شکل احتمال گرایش به افکار خودکشی و اقدام به آن را کاهش داد. 9. با شناخت و کسب بینش نسبت به چرخه شکل­گیری افکار خودکشی می­توان مقدماتی برای طراحی برنامه­های آموزشی، پیشیگیرانه و درمانی سازنده در مواجهه با این تجربه تلخ طراحی و اجرا کرد و بدین­شکل از سرعت شیوع این معضل و احتمال گرایش افراد به آن تا حد زیادی کاست. از آنجاکه یکی از واکنش­های افراد به مفهوم هسته­ای شکل­گیری افکار خودکشی، احساس تنهایی و انزوای عمیق است، پیشنهاد می­شود روانشناسان در جهت رفع این احساس و ارتقای حمایت اجتماعی افراد در معرض خطر حساسیت بیشتری داشته باشند.  

 از محدودیت­های پژوهش این بود که مصاحبه­شوندگان و مصاحبه­کننده دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی بودند و این در روند کار مشکلاتی ایجاد می­کرد و بسیاری از مصاحبه­شوندگان به دلیل ترس تمایل به همکاری نداشتند بنابراین پیشنهاد می­شود در پژوهش­های آتی، حتی الامکان پژوهشگر و مشارکت­کننده از یک دانشگاه نباشند. این امر سبب می­شود که مشارکت­کننده با هراس کم­تری اطلاعات لازم را در اختیار پژوهشگر قرار دهد. محدودیت دیگر پژوهش کمبود پیشینه داخلی در زمینه خودکشی دانشجویان، به­ویژه محرمانه بودن آمار و ارقام و نرخ شیوع این آسیب در بین این گروه بود که فهم این پدیده، طراحی سؤالات مصاحبه و اجرایی­کردن آن را با دشواری زیادی همراه نمود.

تقدیر و تشکر

بدینوسیله از کسانی که در انجام این پژوهش با نویسندگان همکاری نمودند، تشکر و قدردانی می­شود.

تضاد منافع

نویسندگان این پژوهش هیچگونه تعارض منافعی ندارند.

 

[1]. Becker, Dvorsky, Holdaway, Luebbe

[2]. Berardelli, Sarubbi, Rogante, Hawkins, Cocco, Erbuto, Lester, & Pompili

[3]. Anderson

[4] .World Health Organization(WHO)

[5] .Centers for Disease Control and Prevention

[6]. Donath, Bergmann & Kliem, Hillemacher & Baie

[7]. Liang, Kõlves, Lew, de Leo, Yuan, Abu Talib & Jia

[8]. Olfson, Cosgrove, Altekruse, Wall & Blanco

[9] . Arria, O’Grady, Caldeira, Vincent, Wilcox, &. Wish

[10]. Costanza, Prelati & Pompili

[11]. Feng, Li & Chen

[12] . Hamermesh and. Soss

[13] . Pescosolido & Georgianna

[14] .Interpersonal Theory of Suicide

[15] .Joiner

[16] .Motivational-Volitional Theory of Suicide

[17] .O’connor

[18] .Klonsky & May

[19] .Rudd

[20]. Potter, Silverman, Connorton & Posner

[21] .Biodyne Model

[22]. Cummings & Cummings

[23]. Khalid

[24]. Kramer

[25]. Huffman, Boehm, Beach, Beale, DuBois & Healy

[26]. Luoma & Villatte

[27] .Tucker, Smith, Hollingsworth, Cole, & Wingate.

[28]. Yong-guang Wang, Shen Chen, Zhi-ming Xu, Zhi-hua Shen, Yi-quan Wang, Xiao-yan He, Ri-fang Cao, David L. Roberts, Jian-fei Shi & Yi-qiang Wang

[29]. Qualitative

[30]. Grounded theory

[31]. Purposive sampling

[32]. Theoretical sampling

[33]. Semi – structured interview

[34]. Credibility

[35]. Dependability

[36]. Conformability

[37]. Transferability

[38]. Field note

[39]. Strauss & Corbin

[40]. Micro coding

[41]. Macro coding

[42]. Constant comparative analysis

[43] .Story Line

[44] .Core Concept

[45]. Credibility

[46]. Conformability

[47]. Dependability

[48]. Transferability

[49] .Guba & Lincoln

  • بشرپور, سجاد, صمدی فرد, حمیدرضا. (1397). افکار خودکشی در دانش‌آموزان پسر: نقش خودپنداره، عزت‌نفس و بهزیستی اجتماعی. پژوهش های روانشناسی اجتماعی, 8(31), 1-16.
  • حسنی، جعفر و میرآقایی، علی محمد. (1391). رابطه راهبردهای تنظیم شناختی هیجان با ایده پردازی خودکشی. روانشناسی معاصر،7 (1)، 72-61.
  • صفاری­نیا، مجید؛ صادقی، منصوره­السادات؛ یعقوبی، حمید؛ پیروی، حمید؛ ظفر، مسعود؛ علاالدینی، فرشید؛ دولتشاهی، بهروز؛ حسن­آبادی، حمیدرضا؛ و طارمیان، فرهاد. (1400). گزارش طرح ملی سیمای زندگی دانشجویان کشور مقایسه روند تغییرات نتایج سال­های 1394 تا 1400. دفتر مشاوره و سلامت سازمان امور دانشجویان وزارت علوم: تهران.
  • Anderson R. N. (2002). Deaths: leading causes for 2000. National vital statistics reports: from the Centers for Disease Control and Prevention, National Center for Health Statistics, National Vital Statistics System, 50(16), 1–85.
  • Arria, A. M., O'Grady, K. E., Caldeira, K. M., Vincent, K. B., Wilcox, H. C., & Wish, E. D. (2009). Suicide ideation among college students: a multivariate analysis. Archives of suicide research: official journal of the             International Academy for Suicide Research, 13(3), 230–246.
  • Berardelli, I., Sarubbi, S., Rogante, E., Hawkins, M., Cocco, G., Erbuto, D., Lester, D., & Pompili, M. (2019). The Role of Demoralization and Hopelessness in Suicide Risk in Schizophrenia: A Review of the Literature. Medicina (Kaunas, Lithuania), 55(5), 200.
  • Centers for Disease Control and Prevention. (2021). National Center for Injury Prevention and Control. Suicide Prevention. Retrived of https://www.cdc.gov/suicide/
  • Costanza, A., Prelati, M., & Pompili, M. (2019). The Meaning in Life in Suicidal Patients: The Presence and the Search for Constructs. A Systematic Review. Medicina (Kaunas, Lithuania), 55(8), 465.
  • Cummings, N. A. & Cummings, J. L. (2012). Refocused psychotherapy as the first line intervention in behavioral New York, NY: Routledge.
  • Donath, C., Bergmann, M. C., Kliem, S., Hillemacher, T., & Baier, D. (2019). Epidemiology of suicidal ideation, suicide attempts, and direct self-injurious behavior in adolescents with a migration background: a    representative study. BMC pediatrics, 19(1), 45.
  • Feng, J., Li, S., & Chen, H. (2015). Impacts of stress, self-efficacy, and optimism on suicide ideation among rehabilitation patients with acute pesticide poisoning. PloS one, 10(2), e0118011.
  • Guba, E. G., & Lincoln, Y. S. (1989). Fourth generation evaluation. New York, NY: Sage Publications.
  • Hamermesh DS, Soss NM. (1974). An economic theory of suicide. Journal of Political Economy, 82, 83-98.
  • Huffman, J. C., Boehm, J. K., Beach, S. R., Beale, E. E., DuBois, C. M., & Healy, B. C. (2016). Relationship of optimism and suicidal ideation in three groups of patients at varying levels of suicide risk. Journal of       psychiatric research, 77(1), 76-84.
  • Joiner T. (2007). Why people die by suicide: Harvard University Press, 2007.
  • Khalid, R. (2012). Suicide Ideation and Its Associted Risk Factors among Adolescent Students in the Eastern Mediterranean Region.  Phd Thesis, Georgia State University,USA.
  • Khatami, M., & Khodabakhshi-Koolaee, A. (2021). An Analysis of Meaningless and Absurd Experiences in Unsuccessful Suicide Attempts in Iran. Journal of Practice in Clinical Psychology, 9(1), 61-70.
  • Klonsky ED, May AM. (2015). The Three-Step Theory: A New Theory of Suicide Rooted in the “Ideation- to-        Action” International Journal of Cognitive Therapy, 8, 114-129.
  • Kramer, D. A. (2002). A Psych biographical Analysis of Faith, Hope, and Despair in Suicide. Journal of Adult Development, 9(2), 117-126.
  • Liang, J., Kõlves, K., Lew, B., de Leo, D., Yuan, L., Abu Talib, M., & Jia, C. X. (2020). Coping Strategies and Suicidality: A Cross-Sectional Study from China [Original Research]. Frontiers in Psychiatry, 11(129), 1-10.
  • Luoma, J. B., & Villatte, J. L. (2012). Mindfulness in the Treatment of Suicidal Individuals. Cognitive and behavioral practice, 19(2), 265–276.
  • Moqaddasi Amiri, M., Ahmadi Livani, A., Moosazadeh, M., Mirzajani, M., & Dehghan, A. (2015). Seasonal Pattern in Suicide in Iran. Iranian journal of psychiatry and behavioral        sciences, 9(3),      
  • O'Connor R. C. (2011). The integrated motivational-volitional model of suicidal behavior. Crisis, 32(6), 295–298.
  • Olfson, M., Cosgrove, C., Altekruse, S. F., Wall, M. M., & Blanco, C. (2021). Deaths Of Despair: Adults At High Risk For Death By Suicide, Poisoning, Or Chronic Liver Disease In The US. Health affairs (Project     Hope), 40(3),505–512.
  • Pescosolido BA; Georgianna S. (1989). Durkheim, Suicide, and Religion: Toward a Network Theory of Suicide. American Sociological Review, 54, 33.
  • Potter L, Silverman M, Connorton E, Posner M. (2004). Promoting mental health and preventing suicide in college and university settings. Suicide Prevention Resource Center, Newton, MA: Education Development Center, Inc;            2004
  • Rudd MD. (2006). Fluid Vulnerability Theory: A Cognitive Approach to Understanding the Process of Acute and Chronic Suicide Risk. In Ellis TE (Ed.), Cognition and suicide: Theory, research, and therapy (pp. 355–368).
  • Strauss, A., & Corbin, J. (2010). Basics of Qualitative Research: Techniques and Procedures for Developing Grounded Theory, 2nd ed. Sage Publication, Thousand Oaks, CA, USA.
  • Tucker, Raymond P., Smith, Caitlin E., Hollingsworth, David W., Cole, Ashley B., and Wingate, LaRicka R. (2017). Do thought            control strategies applied to thoughts of suicide influence suicide ideation and suicide risk? Personality        and Individual Differences. 112, 1 July 2017, 37-41.
  • Wang, Y. G., Chen, S., Xu, Z. M., Shen, Z. H., Wang, Y. Q., He, X. Y., Cao, R. F., Roberts, D. L., Shi, J. F., & Wang, Q.   (2017).            Family history of suicide and high motor impulsivity distinguish suicide attempters from    suicide ideators among college students. Journal of psychiatric research, 90, 21–25.
  • World Health Organization. (WHO). (2019). Suicide worldwide in 2019: global health estimates. Geneva: World Health Organization.https://www.who.int/publications/i/item/9789240026643.